تلخ و شیرین (پارت 2۸)

ارسلان:دیانا رفت و خوابیدم
______
دیانا:سلام مامانییییی،ااا مامان و بابا کوشون!
زنگ زدم مامانم
مامان دیانا:سلام دخترم چطوری خوبی
دیانا:سلام مامان خوبم کجایی
مامان دیانا:خب قشنگم ما اومدیم خونه مادربزرگت (مامان مامان دیانا)
دیانا:امشب میمونی؟
مامان دیانا:آره قشنگم من میمونم بابات هم میمونه
دیانا:باشه پس من میرم خونه ارسلان اینا چون خونه عمو رفتن مسافرت فک کنم
مامان دیانا:آره رفتن باشه برو
دیانا:باشه خدافز
دیانا:رفتم بالا دیدم ارسلان خوابه رفتم و پتو کشیدم روش و خواستم برم که گف
ارسلان:تو هم بیا اینجا
دیانا:رفتم پیشش
ارسلان:بغلش کردم و خوابیدم
دیانا:پیش ارسلان خوابیدم
________
دیانا:دیدم ساعت 9 شده بیدار شدم دیدم ارسلان هنوز خوابه
بیدارش کردم
ارسلان:اول بوسم کن (پرو)
دیانا :بوسش کردم
ارسلان:پاشدم لباسمو عوض کردم
دیانا:رفتم یچیز خواستم درست کنم ارسلان گف پیتزا سفارش میدم
دیدگاه ها (۰)

تلخ و شیرین(پارت ۲۹)

به نظرتون از خودم دابسمش بزارم یا نه؟نظرتون رو توی کامنت ها ...

ا

سلام سلام دوباره

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

فیک عشق ابدی

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط